ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
ای بسوزه پدر این عشق عافیت سوز...
نوشته های من مخاطب نداره
مخاطب نوشته هام به سادگی یک لبخند رهایم کرده!
اگه یه روز رفتی و برنگشتی بهت قول نمیدم منتظرت میمونم اما ازت یه خواهش دارم وقتی اومدی یه شاخه گل رو قبرم بزاری
معلمم به خط فاصله می گفت خط تیره، خوب می دانست فاصله ها چه به روزگار آدمها می آورد!
ﻣﻦ ﺍگر می خندم ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭ ﻋـﻜـــﺎﺱ ﺍﺳــﺖ ﻭگـرﻧﻪ بی تو…
من ﻛﺠﺎ؟ خـندﻩ ﻛـﺠﺎ؟
مستی عشق نیست در سر تو / رو که تو مست آب انگور
چشم اگر این است و ابرو این و ناز و شیوه این / الوداع ای زهد و تقوی الفراق ای عقل و دین
به لب های تو می سازم کلامی / سرود آشنایی یا سلامی
ندارم جز غم عشق تو در سر / ولی افسوس که از من جدایی
می نویسم خاطرات با اشک و آه / در شبی تاریک و غمگین و سیاه
می نویسم خاطرات از روی درد/ تا بدانی دوریت با من چه کرد
دمی فکر رهایی را نکردم / خیال آشنایی را نکردم
جدایی را گمان کردم ولیکن / گمان این جدایی را نکردم
تا نباشد جدایی ها کس نداند قدر یاران ، کویر خشک می داند بهای قطره ی باران
سرم را شاید بتوانند دیگران گرم کنند
اما وقتى تو نیستى
هیچکس نیست دلم را گرم کند!
تمام عمر مرا مهر آشنایی برد / تمام عشق مرا داغ بی وفایی برد
گذشت عمر و نیامد نگار و من مردم / بگوش او برسانید از جدایی مرد
فراق و دوریت دیوانه ام کرد / چو مجنون راهی ویرانه ام کرد
چنان داغی به دل ماند از جدایی / که با هر آشنا بیگانه ام کرد
دوریت زمستانی دیگر است، کمتر از من دور شو، باز سرما خورده ام
با یاد تو این ستاره ها رنگی بود / این دفتر خاطرات من سنگی بود
از درس کلاس عاشقی سهمم باز / یک زنگ فقط دوری و دلتنگی بود
در هجوم لحظه های پوچ جدایی ، سکوت تنها یادگار با تو بودن است
ما پیغام دوست داشتنمان را با دود به هم میرسانیم
نمیدانم آنسو برای تو تکه چوبی هست؟
من که این سو
جنگلی را به آتش کشیده ام!
گر لبی خنده زند یاد شماییم/روز و شب در عطش لطف خداییم
ما که در یاد همیم از چه جداییم/کی شود بار دگر پیش هم آییم؟
دو چشمت طرحی از باغ بهشته، جدا از تو برام دنیاچه زشته
تو آنجا بی منو من بی تو اینجا، چه باید کرد کار سرنوشته.
میگی گل رو دوست داری ولی میچینیش… میگی بارون رو دوست داری ولی با چتر میری زیرش… میگی پرنده رو دوست داری ولی تو قفس میندازیش… چه جوری میتونم نترسم وقتی میگی دوستم داری؟؟؟
اولین کسی که عاشقش میشی دلتو میشکونه و میره . دومین کسی رو که میای دوست داشته باشی و از تجربه قبلی استفاده کنی دلتو بدتر میشکنه و میزاره میره . بعدش دیگه هیچ چیز واست مهم نیست و از این به بعد میشی اون آدمی که هیچ وقت نبودی . دیگه دوست دارم واست رنگی نداره .. و اگه یه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو میشکونی که انتقام خودتو ازش بگیری و اون میره با یکی دیگه …… اینطوریه که دل همه آدما میشکنه
دیگه یار نمی خوام وقتیکه می بینی عشق دوروغه چراغش بی فروغه آخه وقتی که وفا نیست عشقو عاشقی چیست؟؟
وقتی کسی رادوست داری، گفتن آسان تراست، شنیدن آسان تراست، بازی کردن آسان تراست، کارکردن آسان تراست. ووقتی که کسی تورا دوست دارد، خندیدن آسان تراست. واگر تنهای تنها باشی، به مرگ فکرکردن ازهمه چیزآسان تراست
لحظه ها گذرا و خاطرات ماندگارند حاضرم تمام هستیم را بدهم تا لحظه ها ماندگار و خاطرات گذرا شوند…
بخشندگی را از گل بیاموز، زیرا حتی ته کفشی که لگدمالش میکند را هم خوش بو میکند
زندگی زیباست نه به زیبایی حقیقت.حقیقت تلخ است نه به تلخی جدایی..جدایی سخت است نه به سختی تنهایی
آفتابگردان دنبال خورشید می گشت، ناگهان ستاره ای چشمک زد… آفتابگردان سرش را پایین انداخت آری…گلها هیچ وقت خیانت نمی کنند
هر کسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد. من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد. اون که عاشقانه خندید خنده های من دزدید زیر چشمه مهربونی خواب یک توطئه میدید
به نام خدا خالق انسان، به نام انسان خالق غم ها، به نام غم ها به وجود اورنده ی اشک ها، به نام اشک تسکین دهنده ی قلب ها، به نام قلب ها ایجاد گر عشق و به نام عشق زیباترین خطای انسان
سکوتم را به باران هدیه کردم، تمام زندگی را گریه کردم، نبودی در فراق شانه هایت، به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گر چه در خود شکستیم صدایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سروبایی نکنیم
امروز دیدمت خسته بودی اگه اشتباه نکنم دل شکسته بودی دیگه دوستم نداری می دونم حتما به دیگری دل بسته بودی
به چشمانت بیاموز که هر کسی ارزش دیدن ندارد
عشق یعنی از دیدن چهره همیشگی خسته نشی
میرم و گم میشم آخر / تو غروب دشت غربت
نمیتونم که بمونم / توی شهر بی محبت
دل من همی داد گفتی گواهی / که باشد مرا روزی از تو جدایی
جدایی گمان برده بودم و لیکن / نه چندان که یکسو نهی آشنایی
مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا بین آدمهایی که سرد و غریبند ، تک و تنها به تو می اندیشد و کمی دلش از دوری تو دلگیر است .
منتظر دیدار تو هستم، سهل است بگویم که گرفتار تو هستم، من در پی این حادثه غمخوار تو هستم، هر چند که دور از منی و من ز تو دورم، بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم
گریه هایم بی صداست عشق من بی انتهاست
پیوند عشق حقیقی ، حتی با مرگ هم گسیخته نمیشود چه برسد با دوری !
حلالم کن اگر دوری اگر دورم ، اگر با گریه می خندم حلالم کن که مجبورم
نگو عادت کنم بی تو که می دونی نمی تونم ، که می دونی نفسهامو به دیدار تو مدیونم
غصــه نخــور ؛ کنــار آمـده ام بـا نبـودنت… خیلـی که دلـم بگیـرد، گریـه میکنـم !
راه می افتم بی هدف مقصد راهو نمیدونم / کاش میشد آروم بگیرم ولی افسوس نمیتونم
نه یه قاصدک تو جاده که بشه همسفر من / من یه قصه ام که جدایی شده فصل آخر من
گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری / ولی انگاه همین جا و همین دور و بری
ماه می تابد و انگار تویی می خندی / باد می آید و انگار تویی می گذری .
میدونم که دلت مثل آیینه صافه / این فاصله هاست که بی انصافه .
آه ، تنهایی ما غمگین است / درد دوری به دلم سنگین است
یاد ایام گذشته به دلم / زنده بادا که چقدر رنگین است .
دگر در قلب تو جایی ندارم / برای آمدن پایی ندارم
تو تنها آرزویم را گرفتی / دگر از تو تمنایی ندارم
از دوریت چه دارم غیر از دلی شکسته ، چشمی همیشه ابری ، پایی همیشه بسته.
با اشکی که از دوریت بر چهره دارم / تو را تا صبح محشر دوست دارم
طول این فاصله ها دستم هست / من جدا و تو جدا دستم هست
عاشقم باش ولی دورادور / دو قدم فاصله را دستم هست
چه کنم چرخ فلک کرده مرا از توجدا / به کدام شاخه نشینم که دهد بوی تورا
منو ببخش که درخشیدی و من چشمامو بستم
منو بخشیدی و من چشمامو بستم
تو به پای من نشستی و جدا از تو نشستم
که نیاوردی به روم هر جا دلت رو می شکستم
تو هَمیـــشه میگفتـــــی:
مـــــــن ، یه تار مُوی تو را به هیچ کَس نمیــــــدَهم!
اینقَدر تار های مویِ مَن را به این و آن دادی تا کَچَــــل شدم !
حـــــــالا برو دســـــت از سر کچلم بردار
بگذار س ـ ک ـ و ـ ت قانون زندگی من باشد…
وقتی واژه ها درد را نمی فهمند
گاهی مرا یاد کن
من همانم که اگر ساعتی از من بیخبر بودی
آسمان را به زمین میدوختی
صدایت نمیکـــــنم که برگـــــردی
مهــــــم باشم … خودت برمیگردی
به بعضیا تو زندگی باید گُفت.. من چشم میذارم.. تو فقط گُمشو.
به تعدادی جانورشناسِ ماهر برای توجیه رفتار بعضیها نیازمندیم …
روانشناسی دیگه نتیجه نمیده!
حرفش را ساده گفت : من لایق تو نیستم …!
اما نمیدانم خواست لیاقتم را به من یاداوری کند یا خیانت خودش را توجیح !؟
پشت چراغ قرمز!
اعتراف کردم”دوستت دارم”
تاهرجامجبور شدی کمی مکث کنی..
یادمن بیفتی
نمیدانستم قراراست بعدمن
تمام چراغهای زندگیت سبز شوند
از قــــــبل هم باید حدس مـــــی زدم می روی
“رفـــــــتنــــ ” همیشہ
حتی در دستور زبان فارســـی
“لــــــازمـــ” است…
وقتـــــی به عقب بر میگردی متوجه میشی که جــای بعضیا
تو زندگیت خالــی که نیست هیـــــچ ،اون موقشم زیــادی بوده …
“بربادرفته”
صد بار بهتر است از
“از یاد رفته”
دوره ای شده که حاضرم جای “پت”باشم اما یه دوست واقعی مثل “مت”داشته باشم!
گاهی دوست دارم بدون پک زدن
فقط بنشینم و نگاه کنم که سیگارم چگونه میسوزد
شاید آخر فهمیدم چه لذتی میبری از تماشای سوختن من
فکر کنم
به بوی عطر تو حساسیت دارم
همین که در ذهنم می پیچد
از چشم
اشک می آید…
سگ بفهمه دوسش داری باوفا میشه.
آدم بفهمه دوسش داری هار میشه
هر روز این عشق یکطرفه را طی میکنم
یکبار هم تو گامی بدین سو بردار
نترس
جریمه اش با من !
“دوستت دارم“ را برای هر دویمان فرستادی
هم من ، هم او
خیانت میکردی یا عدالت ؟
به تو که فکر می کنم
بی اختیار
به حماقت خود لبخند می زنم
سیاه لشکری بودم
در عشق تو
و فکر می کردم بازیگر نقش اولم …
افسوس…

آنان که بودنت را قدر نمی دانند
رفتنت را “نامردی” میخوانند . . .
اینجا زمین است ، زمین گرد است !
تویی که مرا دور زدی ….. فردا به خودم خواهی رسید !!!!
حال و روزت دیدنیست….
نه
تو دروغگو نیستی
من حواسم پرت است!
گفته بودی دوستم داری بی اندازه
خوب که فکر می کنم
تازه می فهمم که “بی اندازه” یعنی چه!
می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … !
از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “
فهمیدم
پای ” او ” در میان است . . .
اگر روزی دشمن پیداکردی ، بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی
اگر روزی تهدیدت کردند ، بدان دربرابرت ناتوانند
اگر روزی خیانت دیدی ، بدان قیمتت بالاست
این روزها از حوالیِ تو ، بوهایی به مشامم می رسد
نکند بوی خیانت جایش را به عطر خوشت داده باشد …
جای قول و قرارهایمان امن است ، زیر پاهای تو !
حیران شده ی گریه ی پنهانی خویشم
آرامشی از لحظه ی طوفانی خویشم
پنهان شدی و فکر خیانت به سرم زد
شرمنده ی این حالت شیطانی خویشم ..
اگر کسی یکبار به تو خیانت کرد این اشتباه از اوست
اگر کسی دوبار به تو خیانت کرد این اشتباه از توست !
(شکسپیر)
نفرین به تو که با زیباترین نقاب به چهره دوست درآمدی
نفرین بر آن مرامی که اینگونه به اعتمادم خیانت کرد
نمیبخشمت…
تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد …
از عاشقی تباهی
از زندگی مصیبت
از دوستی شکست و
از سادگی خیانت
نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی
به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی
نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی
به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی
نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم تا ابد نشاندی
ترکت میکنم ، تا هر سه راحت شویم …
من ، تو و رقیبم
من از قید تو، او از قید من و تو از قید خیانت…
بی وفایی کن وفایت می کنند
با وفا باشی خیانت می کنند
مهربانی گرچه آیینه ی خوشیست
مهربان باشی رهایت می کنند
ای نارفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم ؟
زیر پایم را زود خالی کردی…
سلام پر مهرت را باور کنم ، یا پاشیدن زهر خیانتت را ؟
خیانت واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین…
فرود دشنه، پی در پی ، بر پیکره ی دوستت دارمها…
هرگز تبرئه ای نیست…
آنکه را که چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست و دلی را که پژمرد …
برای خیانت ، هزار راه هست
اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست !
انگشتانت را به من قرض بده… برای شمردن لحظه های نبودنت کم آورده ام…
درد، مرا انتخاب کرد
من، تو را
تو، رفتن را
آسوده برو! دلواپس نباش
من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم
با اینکه ازم دوری اما هر وقت دستمو میزارم رو قلبم ، میبینم سر جاتی !
مرا نمیخواهی دیگر میدانم
حتی اگر مرا ببینی هم نمیشناسی مرا دیگر میدانم
اینک همان نامه ای که برایم نوشتی را میخوانم
چه عاشقانه نوشته ای همیشه با تو میمانم
ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست،
اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست.
ببار ای باران که این تنهایی تمام شدنی نیست،
آن لحظه های زیبا تکرار شدنی نیست.
ببار ای باران که شعر تلخ جدایی خواندنی نیست ،
غم تلخی که در سینه دارم فراموش شدنی نیست
هنوز هم نمیدانم اینجا چه فصلیست ، که من کال ماندم و به تو نمی رسم!
در قفس افتاده ام فکر رهایی نیستم
دل به عشقت داده ام فکر جدایی نیستم
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت / با صدایش آشنایم کرد و رفت
نوبت اوج رفاقت که رسید / ناگهان تنها رهایم کرد و رفت
پای من خسته از این رفتن بود
قصه ام قصه دل کندن بود
دل که دادم به یارم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود . . .
عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست؟
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است . . .
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
بااشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم . .
یارم از من بی سببب رنجید و رفت / گریه را دید و بر من خندید و رفت
وقت رفتن دیگر از ماندن نگفت / قصه ناگفته ها را نشنید و رفت
تشنه بودم همچو دشتی پر عطش / مثل باران بر تنم بارید و رفت
گل فراوان بود از باغ من / غنچه ای نشکفته را برچید و رفت . . .
بی تو پیمودن شب ها شدنی نیست
شب های پر از درد که فرداشدنی نیست
گفتم که برایت بفرستم دل خود را
افسوس که نامه دلم تا شدنی نیست
بی دلیل از قفس کهنه ی شب میترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند
میترسم
من
مثل بادکنکی به دست کودکی
هرجا می روی با یک نخ به تو وصلم
نخ را قطع کنی ، میروم پیش خدا !
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
همچو شهری که به روی گسل زلزله هاست
یارم از بهر فراقت به کجا سر بزنم / شوق دیدار تو دارم ، به کجا پر بزنم ؟
گرچه کردم ذوقها از آشناییهای او / انتقام از من کشید، آخر جداییهای او . . .
سنگ هایی که به دیوار فراق تو زدم
کعبه میشد من اگر خانه بنا می کردم …
نفسم
تو در شمالی و من در جنوب
کاش دستی نقشه را از میانه تا کند
اگر چه عاشقی پر شور بودیم / به خود نزدیک و از هم دور بودیم
شب و روز از جدایی میسرودیم / من و تو وصلهای ناجور بودیم . . .
چه فرقی دارد ، شهر ما خانه ی ما باشد یا نباشد؟
وقتی تو نه در شهر ما هستی و نه در خانه !
کوتاه ترین قصه ی دنیا :
رفت … !
چندیست در نبودنت به ساعت شنی می نگرم ، یک صحرا گذشته است !
این روزها سنگین و نحس اند ، چه کنم ؟
لحظات هم بهانه ات میگیرند
رفتی و ردپایت در پس کوچه های قلبم باقی مانده است
امروز و فرداهایم ، پس فرداها ، همه و همه
خراب شده اند
بعد از تو
برگرد
گلت خشک شد ولی هرگز نمرده / زمان بوی تو رو از خونه برده
دلم خوش بود می آیی به خوابم / ولی چند ماهه که خوابم نبرده
دلگیر نباش !!!
دلت که گیر باشد رها نمی شوی
دلم بی تو زمین بی بهاره / همیشه با خیالت بی قراره
اگه باور نداری قلب بشکاف / ببین بی تو دل من در چه حاله
ای کاش دلت از دل تنگم گذری داشت / ای کاش نگاه تو بر این سو نظری داشت
شلوار چهار سالگیت رو بپوش ! ببین چقدر تنگ شده برات ! مثل دل من واسه تو !
دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست / گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست
من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل / تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست
پیش چشمت خطاست شعر قشنگ / چشمت از شعر من قشنگ تر است
من چه گویم که در پسند آید / دلم از این غروب تنگ تر است
عشق و عاشقی کمرنگ شده / محبت آهنگ شده
دوستی تکزنگ شده / مگه بین من و تو جنگ شده ؟
نامرد دلم برات تنگ شده
کمی گیجم کمی منگم ، عجیب است / پریده بی جهت رنگم ، عجیب است
تو را دیدم همین یک ساعت پیش / برایت باز دلتنگم ، عجیب است
یادت ای دوست بخیر ! بهترینم خوبی ؟ خبری نیست ز تو ؟
دل من میخواهد که بدانی بی تو ، دلم اندازه دنیا تنگ است
همیشه دلتنگ کسی باش که فرصت دلتنگی بهت نده
پرنده از نبودنت آواز غم می خونه / چقدر دلم تنگ برات فقط خدا می دونه
هرچه دلتنگی هست ، حرفهایی که گره در گره است / تو بیا تا به همان بوسه اول ، برود
تنهایی و دلتنگی هایتان را پیش فروش نکنید ، فصلش که برسد به قیمت میخرند
دلتنگی ، تنها نصیب من بود از تمام زیبایی هایت
نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم ، تو همیشه دعوتی ، راس ساعت دلتنگی !
یه حساب تو دلتنگی هات برام باز کن ، شاید برنده کل دلتنگی هات شدم
بهار و این همه دلتنگی ؟ نه !!!
شاید فرشته ای فصلها را به اشتباه ورق زده باشد !
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر
فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی و رفتی ، بی آنکه نباشی !